کد مطلب:106651 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:154

نامه 027-به محمد بن ابوبکر











[صفحه 724]

عهدنامه ی امام (ع) به محمد بن ابی بكر آنگاه كه وی را مامور ولایت مصر كرد قسمت اول عهدنامه: قلده الامر: آن كار را مانند قلاده بر گردن او قرار داد، از باب استعاره می باشد. (بالت را برای اهل مصر بگستر و كنارت را برای آنان هموار دار و برایشان گشاده رو باش و در نگریستن بر آنها از نظر زیرچشمی و نگاه كردن كامل، یكنواختی را رعایت كن تا این كه بزرگان به منظور سود بردن خود به حمایت بی دلیل تو طمع نكنند و ضعیفان از عدل و دادگری تو بر آنها نومید نشوند، زیرا خدای تعالی از شما بندگان در مورد اعمالتان چه كوچك و چه بزرگ و چه ظاهر و چه پنهان سوال خواهد كرد، پس اگر كیفر كند، شما ستمكارید و اگر گذشت كند او بخشنده تر است. این فصل از عهدنامه ی امام برگزیده از كلماتی طولانی، و اصول مطالب آن شش امر است: 1- امر اول محمد بن ابی بكر را به مكارم اخلاق درباره ی رعایا سفارش كرده و در این زمینه چند دستور صادر فرموده است: الف- او را امر به خفض جناح فرموده است. در توضیح این عبارت بعضی گفته اند اساس مطلب آن است كه پرنده، گاهی به منظور اظهار محبت و مهربانی نسبت به جوجگان خود آنها را دور و برش جمع كرده و بالهایش را پهن كرده

پایین می آورد تا آنان را زیر پر خود جای دهد، و امام (ع) این تعبیر را كنایه از تواضع و فروتنی آورده است كه منشا آن ترحم و دلجویی و مهربانی می باشد، چنان كه خداوند به پیغمبرش درس تواضع می دهد و می فرماید: (و احفض جناحك لمن اتبعك من المومنین)، و ما در گذشته توضیح دادیم كه تواضع ملكه ای است كه از شاخه های فضیلت عفت می باشد. ب- دستور دیگر: او را امر می كند كه پهلوی خود را برای مردم نرم كند، و این كنایه از رفق و نرمی در گفتار و كردار و خشونت نداشتن نسبت به آنان می باشد كه در تمام احوال در مورد حق و حقوق آنها جفا نكند و این معنا هم از لوازم تواضع و نزدیك به آن است. ج- به او دستور می دهد كه روی خود را برای مردم بگشاید و این كنایه از آن است كه برخوردش با آنها با خوشرویی و صورت باز و بشاش باشد نه با صورت در هم كشیده و اخم كرده و این نیز از لوازم تواضع می باشد. د- چهارمین سفارشی كه به محمد بن ابی بكر فرموده آن است كه در طرز نگاه كردن به مردم میان افراد فرق نگذارد چنان نباشد كه به یكی درست و كامل نگاه كند و به دیگری زیرچشمی بنگرد و این دستور كنایه از آن است كه در تمام امور چه كوچك و چه بزرگ، چه اندك و چه بسیار، كمال عدا

لت را رعایت كند. حتی لا یطمع... علیهم، در این عبارت حضرت بیان می فرماید كه دلیل دستور دادن به محمد بن ابی بكر، كه حتی در نگاه كردن كه امر بسیار حقیری است میان مردم یكسان رفتار كند، آن است كه زورمداران به ظلم و ستم او امیدوار و ناتوانان از عدالتش ناامید نشوند. حال اگر سوال شود كه چرا امام با این فرض زورمداران را امیدوار نسبت به ظلم دانسته و ضعیفان را مایوس از عدل؟ پاسخ آن است كه معمولا امرا و فرمانروایان نظر خود را متوجه سرمایه داران و زورمداران می كنند نه به ناتوانان و بینوایان و این روآوردن، ثروتمندان را بر آن می دارد كه امیدوار شوند ستمگری و ظلم زمامداران به سود آنان تمام شود، و بی توجهی نسبت به ناتوانان و دوری از مستمندان سبب می شود كه آنان از اجرای عدالت در حق خود ناامید شوند. ضمیر در علیهم، از سخنان امام (ع) به كلمه ی عظماء برمی گردد. 2- امر دوم از اصول مطالب این عهدنامه آن است كه بندگان خدا را بیم داده است از آن كه خداوند از كردارهای كوچك و بزرگ و آشكار و نهانشان سوال خواهد كرد و اعلام می دارد بر این كه چون آنان ابتدا به معصیت و گناه می كنند و اصولا شروع كننده ستمكارتر است (البادی اظلم) پس استحقاق عذاب

دارند. قطب راوندی رحمه الله علیه در شرح خود بر نهج البلاغه ذكر كرده است كه مراد به صفت تفضیلی اظلم در متن سخن امام، ظالم به معنای اسم فاعل است اما من احتمال می دهم كه حضرت، عذاب گناهكاران را كه عادلانه و به عنوان كیفر كردار خود می چشند، ظلم و ستم نامیده است به این دلیل كه در مقدار و صورت ظاهر مانند عمل ستمكارانه ی آنان است، چنان كه قرآن در زمینه ی قصاص، كیفر تجاوز را، تجاوز نامیده (فاعتدوا علیه بمثل الذی اعتدی علیكم) و سپس عمل آنها را كه گناه و ظلم است به خدا نسبت داده و خود آنان را ستمكارتر خوانده زیرا كه ایشان معصیت و ظلم را آغاز كرده اند بنابراین، افعل تفضیل به معنای خود صدق می كند و نیازی به این كه آن را به معنای اسم فاعل بگیریم نیست، و همچنین است اعلام به این كه از خداوند انتظار بخشش و كرم درباره ی آنها می شود به این اعتبار است كه خداوند آنان را مورد عفو خود قرار دهد.

[صفحه 725]

حظ: فراوان، حظی من كذا، آنگاه كه بهره ای افزون و منزلتی، نصیبش شود. جبار: بسیار تكبركننده. طرداء: جمع طرید: شكاری كه تعقیب می شود. ای بندگان خدا، بدانید كه پرهیزكاران (سود) دنیای زودگذر و آخرت آینده را بردند، پس با اهل دنیا در دنیای آنها شركت داشتند، اما اهل دنیا در آخرت با آنان شریك نبودند. در دنیا با بهترین وضع ساكن بودند، و از بهترین خوراكیهایش استفاده كردند، از دنیا همان بهره ای را بردند كه سرمایه داران بردند و چیزی را گرفتند كه جباران و متكبران گرفتند، و سپس با توشه ای رساننده و تجاری سودآور از دنیا رفتند، در دنیای خود لذت زهد را چشیدند و یقین كردند كه فردا در آخرت همسایگان خدا هستند، دعایشان رد نمی شود و از بهره ی لذت آنان چیزی كم نمی آید، پس ای بندگان خدا از مرگ و نزدیك شدن آن برحذر باشید، و ساز و برگ آن را آماده دارید، زیرا كه با امری بزرگ و خطرناك می آید، خیر و نیكی را می آورد كه هرگز با آن بدی نیست و یا شر و بدی را می آورد كه هرگز با آن خیری نیست، پس چه كسی به بهشت نزدیكتر از كسی است كه كار بهشت را انجام می دهد و كیست نزدیكتر به دوزخ از كسی كه كار دوزخ می كند؟ و شما رانده شدگان مرگ

هستید كه اگر بایستید شما را می گیرد و اگر از آن بگریزید شما را درمی یابد، و او از سایه با شما همراهتر است، مرگ به موهای پیشانی شما بسته شده و دنیا از پی شما در هم پیچیده می شود، پس بترسید از آتشی كه گودیش طولانی و گرمیش سخت و عقوبتش تازه به تازه است خانه ای است كه در آن رحمت نیست و خواهشی در آن پذیرفته نمی شوند و غم و اندوهی برطرف نمی شود. و اگر بتوانید خوف و ترستان را از خدا زیاد كنید و امیدتان را به او نیك كنید بین ترس و امید را جمع كنید، زیرا بنده ی كامل خدا كسی است كه حسن ظنش به خدا به اندازه ی ترسش از وی باشد، و نیكبین ترین مردم به خدا، ترسناكترین ایشان ازاوست 3- به بندگان خدا می آموزد كه چگونه از دنیا به مقدار واجب و لازم بهره گیرند و حالت پرهیزكاران را بیان می دارد تا به آنها اقتدا كنند: ذهبوا بعاجل الدنیا... و لا ینقض لهم نصیب من لذه، خلاصه ی آنچه در شرح حال اهل تقوا بیان فرموده آن است كه آنها از تمام اهل دنیا استفاده ی بیشتری از دنیا برده اند زیرا لذتی كه آنان از دنیا برده اند بالاتر و برتر از لذتهای سایر اهل دنیا می باشد. علاوه بر آنچه در آخرت از فوز عظیم كه نصیب آنان می شود به این دلیل كه خدا به پ

رهیزكاران چنین وعده داده است. بدان، آنچه كه حضرت از دنیای زودگذر در حق پرهیزكاران به آن اشاره فرمود: كه با اهل دنیا در آن شركت داشتند و از آن لذتی بالاتر بردند كه رفاه طلبان و ستمگران متكبر می برند، اشاره است به این كه لذتهای مورد استفاده اهل تقوا لذتهای مباح و به اندازه ی نیاز است و معلوم است كه چنین بهره گیری به درجاتی بالاتر از لذتهای فراوان نامشروع می باشد، و در جای دیگر به بیان دیگر توضیح می دهد: كه پرهیزكاران با اهل دنیا در دنیایشان شریكند اما اهل دنیا با آنان در آخرتشان شركت ندارند. خداوند از دنیا به اندازه ی كفایت برای آنها مباح و مجاز و ایشان را به آن سبب بی نیاز و قانع كرده است چنان كه در قرآن می فرماید: (قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق). پرهیزكاران در دنیا بهترین جاها را برای سكونت برگزیدند و بهترین استفاده از خوراكیها بردند، با مردم دنیا، در دنیایشان شریك بودند، پس با آنها از خوراكیهای پاكیزه كه می خوردند خوردند و از نوشیدنیهای گوارا كه آنها می آشامند، نوشیدند، و از بهترین جامه ها كه آنان می پوشند پوشیدند و از بهترین همسرانی كه آنها می گیرند، گرفتند و بهترین مركبهای سواری

را همانند آنان سوار شدند، با اهل دنیا از لذتش بهره گرفتند، و ایشان در دنیا همسایگان خدایند، آنچه از او تمنا می كنند به آنان عطا می كند نه دعایشان رد می شود و نه سهمی از لذتشان كاستی می یابد. این كه فرمود در دنیا بهترین خوراكیها را خوردند و در بهترین مسكنها سكونت كردند، به این سبب است كه این امور را بر وجه شایسته و مباح كه به آن امر شده بودند به كار می بردند و بدیهی است كه این بهترین وجه است. و اما این امر كه آنان با اهل دنیا، در برخورداری از طیبات شریك بودند گر چه امری است روشن و آشكار ولی ما در توضیح آن می گوییم: لذتی كه اهل تقوا از آنچه در دنیاست می بردند كاملترین لذت بود، زیرا هر بهره ای كه از دنیا می بردند و هر چه كه مصرف كردند، خواه خوراكی و آشامیدنی و یا انتخاب همسر و مركب باشد، تمام اینها را هنگام نیاز و به اندازه ی ضرورت انتخاب می كردند، و چنان كه می دانی هر اندازه كه احتیاج و نیاز به امری بیشتر و شدیدتر باشد لذت استفاده ی از آن قویتر و زیادتر خواهد بود، و این خود، از امور وجدانی می باشد. بنابراین واضع است كه اهل تقوا از دنیا همان بهره ای را بردند كه افراد مرفه و خوشگذران می برند و همان را به دست آورد

ند كه ستمكاران متكبر به دست آوردند علاوه بر آنچه كه در آخرت نصیب آنان می شود كه اهل دنیا از آن بی بهره اند چون آنها تنها هدفشان دنیاست و خداوند می فرماید: (و من كان یرید حرث الدنیا نوته منها و ماله فی الاخره من نصیب). منظور از توشه ای كه پرهیزكاران را به ساحل عزت و پیشگاه عظمت و جلال می رساند، و همان تقوایی است كه با خود داشته و به آن متصف بوده اند، چنان كه حق تعالی می فرماید (و تزودوا فان خیر الزاد التقوی) و در بحثهای گذشته بارها یادآوری شده است كه چگونه تقوا توشه ی راه است. امام در این فصل از سخنان خود واژه ی متجر را برای تقوا و طاعت استعاره آورده، زیرا نهایت مقصود این است كه در مقابل این كارها ثواب الهی را كسب كنند كه حكم قیمت و بها دارد و به وسیله ی كلمه ی مربح كه به معنای سودآور است استعاره ی مذكور را ترشیح فرموده است، به این دلیل كه ثواب خدا در آخرت به مراتبی از اعمالی كه انسان انجام می دهد و از خود مایه می گذارد بالاتر و بیشتر است. اصابوا لذه زهد الدنیا، این عبارت اشاره به لذتی است كه اهل تقوا از زهد در دنیا احساس می كنند كه بزرگترین لذت و سبب ایجاد شادمانی عظیمی است زیرا هنگامی كه اهل زهد و تقوا قلاد

ه ی محبت دنیا را از گردن روح خود بیرون آورده و دور انداختند و به كمالهای عالیه ی نفسانی و معنوی رسیدند آن چنان بهجت و سروری برای آنها حاصل می شود كه بسیار پرارزشتر و باعظمت تر از شادیها و لذتهای پیدا شده برای متكبران و جباران می باشد، اینجاست كه سزاوار است پرهیزكاران و زاهدان بر متكبران ستمگر تكبر و فخر و مباهات كنند، زیرا كمالی كه اهل دنیا به آن می نازند در مقایسه با مقامات معنوی و لذایذی كه اینها احساس می كنند بی ارزش و توخالی می باشد. و تیقنوا انهم جیران الله غدا، دلیل دیگر بر فرحناكی و شادمانی پرهیزكاران در دنیا آن است كه یقین دارند فردا در جوار قرب خدا هستند. این عبارت اشاره به لذت و خوشی دیگری است كه اهل تقوا علاوه بر لذتهایی كه در دنیا بر اثر زهد برایشان دست می دهد، لذت می برند و شادمانند، زیرا یقین دارند كه بلافاصله پس از جدایی روحشان از بدن در جوار رحمت الهی حضور به هم می رسانند و این یقین آنان را در دنیا شادمان و مسرور می كند. لا ترد لهم دعوه، یكی از فضیلتهای اهل تقوا كه ویژه ی ایشان است استجابت دعا می باشد، كه چون پیوسته در عبادت و اطاعت خدا هستند، روحشان كمال یافته و در پیشگاه حق تعالی كرامت و شر

افت كسب كرده اند به مقامی دست یافته اند كه دعایشان رد نمی شود، البته این خصوصیت علاوه بر آن است كه در لذتهای دنیا با غیر خود شریك و در خوشیهای كاملتر آخرت از دیگران ممتازند. 4- اصل چهارم از اصول مطالب این عهدنامه آن است كه امام (ع) بندگان خدا را از مرگ و نزدیك بودنش به آنها برحذر می دارد، و آنان را آگاه می كند كه هدفش از این هشدار آماده كردن ایشان برای مرگ و فراهم كردن توشه ی لازم به منظور برخورد با آن می باشد تا از خسران و زیان غفلت و بی خبری دور باشند و توشه ی این راه همچنان كه دانستی، پرهیزكاری و عمل صالح است و دستور آمادگی برای مرگ را به این مطلب تاكید فرموده است كه مرگ برای هر كس آینده ای اندیشناك و پیشامدی مهم با خود به ارمغان می آورد، و بیان فرموده است كه آن پیشامد، ممكن است امری خیر و شایسته و نعمتی خالص و پیوسته، و یا شر و زیانبار باشد، تا این كه رغبت و تمایل انسان را نسبت به تقوا و پرهیزكاری و مهیا كردن اسباب خیر و دفع شرور تحمل شده بعد از مرگ را شدت دهد، و سپس بیان داشته است به این كه خیری كه مرگ به ارمغان می آورد نعمت بهشت است، و مراد از شر، آتش می باشد و آنچه باعث نزدیكی به هر كدام از آنها می شو

د عمل انسانی است و بعد به منظور این كه آمادگی برای مرگ را بیشتر تاكید كند می فرماید مرگ امری حتمی است و گریزی از ملاقات آن نیست و برای انسانها كه مرگ به سرعت در تعقیبشان است كلمه ی طرداء را استعاره آورده تا نشان دهد كه آنها چون شكار، و مرگ مانند سواركاری كوشا در جستجوی آنان می باشد و مرگ با انسان از سایه به صاحبش همراهتر و نزدیكتر است زیرا سایه گاهی كه آفتاب و روشنایی نباشد از صاحب سایه جدا می شود اما مرگ هرگز از آدمی دست بردار نیست. و الموت معقود بنواصیكم، مرگ به موهای اطراف پیشانی شما وابسته و گره خورده است، این عبارت نیز كنایه از ملازمت و پیوسته همراه بودن انسان است و اشاره به آن است كه مرگ برای هر موجود زنده ای امری حتمی و حكم و قضای الهی می باشد، و این كه خصوص ناصیه را مورد ذكر قرار داده به این دلیل است كه به سبب موقعیت، عزیزترین و شریفترین عضو انسان است و هر كس بر آن تسلط یابد بهتر می تواند انسان را در تصرف خود درآورد و بر او قدرت پیدا كند و خداوند در قرآن نیز به این مطلب اشاره فرموده (فیوخذ بالنواصی و الاقدام) و كلمه ی (طی) درنوردیدن را برای دنیا و لحظه های آن استعاره آورده است كه پیوسته آن را می گذارن

د و از آن عبور می كنند و آن را تشبیه به فرش و غیر آن، كرده است كه پس از گذشتن از روی آن در هم پیچیده و جمع می شود و این كه فرموده است از پشت سر شما درنوردیده می شود منظور امری ذهنی و تصوری است نسبت به آنچه در آینده و پس از مرگ به وسیله ی اعمالشان با آن روبرو می شوند، نه امری حسی و مادی. پس از آن كه به طور مكرر از مرگ و حتمیت وقوعش یاد كرد، و با ذكر در هم پیچیده شدن دنیا، مطلب را موكد كرد، اكنون، انسان را به یاد پی آمد مرگ كه آتش و عذاب است می اندازد و با توصیف كردنش به عمیق بودن و گودی قعر آن، آدمی را بهوش می دارد كه هر چه بیشتر از آن حساب ببرد. از مواردی كه این معنا را برای انسان متصور می كند و به ذهنش می آورد، روایتی است كه یك وقت پیامبر اكرم صدای مهیب وحشتناكی را شنید، به یارانش كه حاضر بودند رو كرد و فرمود: این صدای افتادن سنگی بود كه در هفتاد سال پیش از لبه جهنم سرازیر شده و هم اكنون به قعر آن رسید و صدایش شنیده شد، و این داستان درباره ی شخص منافقی بود كه در این هنگام مرد و عمرش هفتاد سال بود، و در گذشته نیز به آن اشاره كرده ایم كه در مورد شدت حرارت آتش جهنم در قرآن چنین آمد. (قل نار جهنم اشد حرا) و درب

اره ی سوزش عذابش می فرماید: (كلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب) و راجع به این كه دوزخ جای رحمت نیست و هیچ درخواستی شنیده نمی شود، قرآن چنین حكایت می كند: (ربنا اخرجنا منها... و لا تكلمون). و این كه در دوزخ گشایشی برای هیچ اندوهی حاصل نمی شود می فرماید (فی عذاب جهنم خالدون لا یفتر عنهم و هم فیه مبلسون) و نیز آیه بعد: (و نادوا یا مالك... ماكثون) 5- و ان استطعتم... بینهما، یكی دیگر از اصول مطالب این عهدنامه آن است كه بندگان خدا را امر می كند به این كه در عین شدت خوف و بیمی كه از خدا دارند حسن ظن هم به او داشته باشند و به عبارت دیگر میان خوف و رجا باشند كه دو تا از درهای بزرگ بهشت می باشند، چنان كه در گذشته بیان شد، و در عبارت بعد اشاره می كند به این كه این دو متلازم با یكدیگر هستند و این كه حسن ظن و امیدواری بنده ی واقعی نسبت به پروردگارش به اندازه ی خوف و بیمش از وی می باشد و كم و زیادشان به یك نسبت است،

[صفحه 725]

خلف: عوض. آگاه باش ای محمد بن ابی بكر، كه من تو را بر بزرگترین متصرفات خودم: مصر، فرمانروایی دادم، پس بر تو لازم است كه مخالفت با نفس كرده، از دین و آیینت دفاع كنی هر چند بجز یك ساعت از روزگار برایت باقی نمانده باشد، و به منظور خشنودی هیچ كس از آفریدگان، خدا را به خشم نیاور، زیرا هر چه كه در نزد غیر خداست عوضش نزد خود او می باشد، ولی عوض آنچه نزد خداست نزد غیر او نمی باشد. نماز را در وقتی كه مشخص شده است بجای آور، و به دلیل بیكاری آن را پیش از وقت انجام مده و به علت كار داشتن آن را از وقتش مگذران، و بدان كه هر یكی از كارهایت تابع نمازت می باشد.) باید توجه كرد كه امام (ع) هیچ كدام از این دو را علت دیگری ندانسته است بلكه هر دو معلول یك علتند كه معرفت و شناخت حق تعالی می باشد، و به دلیل این كه معرفت خداوند، پذیرای شدت و ضعف است گمان نیك و امیدواری و خوف و ترس از خداوند هم كه از آن سرچشمه می گیرد قابل شدت و ضعف می باشد، و تقویت هر یك از این امور نیازمند به معرفتی خاص و اعتباری ویژه می باشد كه مبدا قریب آن به حساب می آید. در تقویت حسن ظن و ایجاد امیدواری بر بنده لازم است بیاندیشد كه چگونه خداوند تم

ام اسباب نعمت را برای بندگان فراهم كرده و حتی ریزه كاریهای خلقت و لطیفه های نعمت را رعایت فرموده، آنچه در زندگی ضروری و لازم است و مردم به آن نیازمنداند، از قبیل آلات غذاخوری و ناخنها كه اسباب زینت و زیبایی انسان می باشد، از قبیل كمانی قرار دادن دو ابرو و اختلاف رنگهای سفید و سیاه در چشم و جز اینها از امور غیر ضروری، اینجاست كه انسان متوجه می شود كه هرگاه عنایت الهی در چنین ریزه كاریها كوتاهی نكرده و راضی نشده است به این كه در امور تغذیه و اسباب زینت و تمام مایحتاج آنها بی توجهی شود، پس چگونه راضی خواهد شد كه آنها را به هلاكت ابدی دچار فرماید؟ بلكه هرگاه به دقت نظر كند خواهد دانست كه حق تعالی برای بیشتر مردم اسباب سعادت و خوشبختی دنیایشان را فراهم كرده است و خیر و سلامت بر غیر آن غلبه دارد و این سنت الهی است كه پیوسته میان بندگانش برقرار بوده، و حتی در ارتباط با آخرت نیز جنبه ی خیر و سعادت بر شر و ضلالت ارجحیت دارد، زیرا مدبر دنیا و آخرت یكی است و او غفور و رحیم است و نسبت به بندگانش با لطف و مهربانی می باشد، و توجه به این امور موجب حسن ظن به خدا و امیدواری زیاد به لطف و عنایت وی می شود. دیگر از چیزهایی كه ب

اعث این بیداری و حسن ظن انسان به خدا می شود، اندیشیدن در مصالحی است كه از ناحیه ی شریعت نصیب بندگان فرموده و لطف و رحمت خود را بر جمله ی آفریدگان ارزانی داشته است، اما در ناحیه ی خوف، مهمترین سببهایش آن است كه خدا را بشناسد و بر صفات جلال و عظمت و تعالی و هیبت و بی نیازی او معرفت و شناخت داشته باشد، و بداند كه اگر بخواهد تمام جهانیان را به هلاكت برساند، وی را باكی نیست و هیچ قدرتی نمی تواند او را از این كار منع كند، و همچنین سایر صفات ذات اقدس او كه دلالت بر ایجاد عذاب و زجر می كند از قبیل سخط و غضب كه اگر چنین بصیرتی در آدمی پیدا شود، خوف و بیمش افزونی می یابد، چنان كه در قرآن می فرماید: (انما یخشی الله من عباده العلماء) و پیامبر فرمود: انا اخوفكم لله، من ترسم نسبت به خداوند از همه ی شما بیشتر است، و هر چه معرفت به این امور بیشتر باشد حالت خوف و سوختن دل به همان نسبت افزایش می یابد و سپس این حالت درونی به ظاهر و بدن سرایت می كند و حالش دگرگون می شود و ذلت و بی حسی به او دست می دهد، و ناله ی دل و لرزش جسمانی بر او مسلط می شود، و او را از معاصی بازمی دارد و به جبران نیكیها و صفتهای خوب كه قبلا از او فوت شده ا

و را به عبادات و كارهای نیك مقید می كند و به این سبب امیال شهوانی در او سركوب شده و لذتها و خوشیهایش بی رونق می شود، و با سوز دل به علت خوف، او را چنان خواری و ذلتی دست می دهد كه بسیاری از صفات ناپسند از او دور می شود از قبیل كبر، حسد، كینه و بخل و بقیه رذایل. اما جمع میان خوف و رجا باعث ایجاد فضایل بسیاری در انسان می شود، زیار هرگاه معرفت و یقین به حق تعالی حاصل شود، خوف از عذاب و امید به ثواب در وی به هیجان می آید و نیز این دو در وجود انسان صبر و بردباری می آفرینند، و صبر بر تحمل ناملایمات كه موجب دخول در بهشت است تحقق نمی یابد مگر در صورتی كه نیروی رضای به قضای حق در آدمی تقویت یابد، و نیز صبر بر ریشه كن كردن شهوات و لذتها كه وجودشان باعث داخل شدن در آتش دوزخ است، میسر نمی شود به جز در صورتی كه نیروی خوف از خدا در وی شدت یابد. به این دلیل امام علی (ع) می فرماید: من اشتاق الی الجنه سلی عن الشهوات و من اشفق من النار رجع عن المحرمات: آن كه مشتاق بهشت است خود را از شهوتها بیرون كشد و هر كس از آتش بترسد از انجام دادن كارهای حرام منصرف شود. مقام صبر علاوه بر این فایده، روح انسان را به مرتبه ی مجاهده ی نفسانی ترق

ی می دهد و او را آماده ی ذكر خدا و تفكر در وجود اقدس او، می كند و این امر سبب كمال معرفت و انس با خدا می شود، انسی كه محبت آفرین است و علت پیدایش مقام رضا و توكل به خداوند می باشد، زیرا رضایت و خشنودی دوست در كاری كه محبوبش انجام می دهد، از لوازم ضروری محبت است. حال كه معلوم شد كه خوف و رجا هر دو معلول یك علت هستند كه همان معرفت و یقین به وجود خداوند است پس این دو متلازم یكدیگرند، نه متضاد، گرچه از ظاهر امر گاهی ممكن است گمان شود كه میانشان تضاد است به ویژه هنگامی كه یكی از آنها به واسطه ی غلبه ی اسبابش بر دیگری غالب آید و دل به آن مشغول و از دیگری غافل شود، قهرا چنین تصور می شود كه امر غالب، منافی و ضد امر مغلوب است به این دلیل امام (ع) در عبارت بالا: و ان استطعتم، و مابعدش اشاره به این مطلب فرمود كه آنچه برای مردم، راجع به خوف و حسن ظن به خداوند مورد شك و تردید است، قدرت بر جمع میان این دو است. سپس محمد بن ابی بكر را هشدار می دهد كه با اعطای فرمانروایی بزرگترین متصرفات و اقلیمها به وی، نسبت به او احسان بزرگی را انجام داده است، تا با یادآوری این احسان بتواند آنچه از سفارشها و وصیتها كه می خواهد بر پایه ی آن

استوار كند. 6- آخرین اصل از مطالب این عهدنامه آن است كه او را توجه داده است به چیزی كه سزاوار اوست و شایسته است كه آن را انجام دهد و آن مخالفت با نفس اماره است كه وی را به كارهای زشت و فحشا و بقیه ی منهیات الهی وادار می كند به عبادت و اطاعت خداوند رو بیاورد كه عقل و شرع به آن حكم می كنند و از دین خدا دفاع كند و شیاطین جن و انس را از آن دور كند و اگر از عمرش به جز یك ساعت باقی نمانده باشد سزاوار است آن مدت را به دفاع از دینش بسر برد. مطلب دیگر این كه به خاطر خشنودی هیچ یك از آفریدگان، خدا را به خشم و غضب درنیاورد یعنی هیچ كس را در گناه كه موجب سخط خداوند است اطاعت و پیروی نكند. فان فی الله... فی غیره، در این عبارت استدلال شده است بر این كه فقط مراعات رضایت و خشنودی حق تعالی واجب است نه غیر او، و جمله ی متن در حكم مقدمه ی نخست از قیاس مضمر شكل اول می باشد و تقدیر كبرایش این است: هرگاه چنین است كه خداوند جانشین هر چیزی غیر از خود او می باشد و هیچ چیز جای خدا را نمی گیرد پس واجب است خشنودی او رعایت شود نه این كه به خاطر جلب رضایت غیر او، خشم و غضب وی انتخاب شود. در آخر به نماینده ی خود امر می فرماید كه نماز را د

ر وقت معینش انجام دهد و چنان نباشد كه اگر قبل از وقت نماز بیكار باشد و فراغت داشته باشد آن را همان پیش از وقت انجام دهد و یا اگر هنگام نماز رسید و گرفتاری برایش پیش آمد، نماز را به بعد از وقت موكول كند زیرا نماز از هر كار و شغلی مهمتر و ارزشمندتر است و بعد وی را آگاه كرده است كه هر عملی از اعمال نیك تابع و پیرو نماز است یعنی وقتی كه انسان رعایت نماز خود را بكند و هر كار آن را به موقع انجام دهد ناگزیر كارهای دیگر را هم به موقع و درست عمل می كند، ولی هرگاه در نماز رعایت این امور را نكند در غیر آن بیشتر سهل انگاری خواهد كرد، به دلیل این كه نماز پایه ی استوار دین و بالاترین عبادتهاست چنان كه از پیامبر اكرم روایت شده است كه وقتی از آن حضرت درباره ی برترین اعمال سوال شد فرمود: انجام دادن نماز در اول وقت، و فرمود اول چیزی كه بنده در قیامت نسبت به آن مورد محاسبه قرار می گیرد نماز است و كسی كه نمازش درست و كامل باشد حساب سایر عبادات بر او آسان خواهد بود، اما كسی كه نمازش نادرست باشد هم درباره ی نماز و هم بقیه ی اعمال مورد محاسبه و مواخذه قرار می گیرد. (قابل ذكر است كه امام (ع) در این عهدنامه درباره ی نماز و ملحقاتش سخ

ن طولانی داشته است كه مرحوم سیدرضی آن را ناتمام گذاشته و به همین مقدار كه در متن ذكر شد اكتفا كرده است ولی ما در این شرح بقیه ی آن را برای مزید فایده ذكر می كنیم: به نمازت بنگر كه چگونه است، تو پیشوای جامعه ات می باشی اگر آن را كامل انجام دهی یا سبك بشماری مسوولیتش با توست. هر پیشوا كه در جامعه ای نماز اقامه كند و در نماز آنها نقص و كمبودی پیدا شود گناهش به گردن اوست، و بر آنان نقصی نیست اما اگر در تكمیل و حفظ شرایطش كوشش كنی و نماز آنها درست برقرار شود به تو نیز مثل پاداش ایشان داده شود و حال آن كه از پاداش آنها هم چیزی كاسته نشود. به وضو گرفتن نیز كه از شرایط درستی نماز است توجه كن: سه مرتبه آب را در دهان بگردان، و سه مرتبه استنشاق كن، صورتت را بشوی، و سپس دست راست و بعد از آن دست چپت را بشوی، و در آخر سر و دو پایت را مسح كن، زیرا من رسول خدا را دیدم كه چنین انجام می داد، و بدان كه وضو نصف ایمان است. درباره ی اوقات نماز نیز دقت كن و آن را در موقعش بجای آور مبادا وقت بیكاری و فراغت تعجیل كنی و قبل از وقت نماز بخوانی و یا چون ببینی كه در وقت معین نماز، كار و گرفتاری داری آن را از وقتش تاخیر اندازی، چرا كه مر

دی درباره ی نماز از پیغمبر خدا سوال كرد حضرت فرمود: جبرئیل نزد من آمد و وقت نماز ظهر را به من نمایاند در حالی كه خورشید از نصف النهار گذشته و بر ابروی راست او قرار گرفته بود و بعد وقت نماز عصر را موقعی به من نشان داد كه سایه ی هر چیز به اندازه ی خودش بود و نماز مغرب را وقتی انجام داد كه آفتاب غروب كرد و نماز عشا را در هنگامی كه خورشید پنهان شده بود و نماز صبح را در سپیده دم هنگامی كه ستارگان در هم و مخلوط بودند بجای آورد، پس تو نیز در این اوقات نماز را بپای دار، و این روش نیك و راه روشن را ترك مكن، و سپس ركوع و سجود را با دقت انجام ده كه رسول خدا نماز را از همه ی مردم كاملتر و عملا بانشاطتر و آسانتر می خواند، و بدان كه هر یكی از اعمالت پیرو نماز توست، پس هر كس نماز خود را تباه كند كارهای دیگرش را بیشتر تباه می كند. از خدایی كه همه چیز را می بیند و خود، دیده نمی شود و در بلندترین دیدگاهها قرار دارد می خواهم كه ما، و تو را از كسانی قرار دهد كه دوست می دارد و از آنان راضی و خشنود است و نیز ما و تو را یاری فرماید كه وی را سپاسگزار بوده و پیوسته به یادش باشیم به خوبی عبادتش كنیم و حقش را ادا كنیم و نیز از او خواه

انم كه ما و تو را نسبت به هر چه برای دین و دنیا و آخرتمان برگزیده كمك و یاری فرماید).

[صفحه 741]

قسمت دوم عهدنامه است: قمع: شكست دادن و خوار كردن (زیرا پیشوای رستگاری و تبهكاری و دوست پیغمبر و دشمن وی یكسان نیستند، رسول خدا به من فرمود: من بر امتم از مومن و مشرك نمی ترسم زیرا مومن را خداوند به دلیل ایمانش از خلافكاریها باز می دارد، و مشرك را به سبب شركش ذلیل و خوار می كند اما از منافق بر شما می ترسم كه در دل، دورو، و از جهت زبان داناست می گوید آنچه را كه شما می پسندید و انجام می دهد كاری كه شما نمی پسندید.) این قسمت از سخنان امام (ع) دنباله ی كلام آن حضرت بعد از جمله ی و آخرتناست كه متن آن در آخر شرح فصل قبل گذشت ترجمه شد و چنین آغاز می شود (پس شما ای اهل مصر باید چنان باشید كه عملتان گفتارتان را تصدیق كند و آشكارتان روشن كننده ی ضمیر و نهانتان باشد و زبانهایتان با دلهاتان مخالفت نكند، زیرا كه پیشوای رستگاری و تباهكاری...) تا آخر این فصل كه ترجمه اش گذشت، و سپس می فرماید: ای محمد بن ابی بكر، بدان كه برترین پاكدامنی، پرهیزكاری در دین خدا و عمل به دستورهای اوست، و من تو را سفارش می كنم كه در نهان و آشكار و در هر حال كه هستی تقوای الهی را پیشه خود قرار ده، و بدان كه دنیا سرای گرفتاری و سرانج

امش نیستی و آخرت محل پاداش و خانه ی باقی و دائمی است، پس برای آخرت كه جاوید است بكوش و از عمل برای دنیا كه فناپذیر است، روگردان باش، و بهره ی خود را از دنیا از یاد مبر، اكنون تو را به هفت امر كه تمام اسلام را در بر می گیرد توصیه می كنم: 1- در میان مردم از خدا بیم داشته باش، اما در امر خدا از مردم بیم مدار. 2- بهترین دانش آن است كه كردار آن را تصدیق كند (توام با عمل باشد). 3- در یك موضوع دو حكم مختلف صادر مكن زیرا وضعت دگرگون می شود و از حق منحرف می شوی. 4- برای عموم افراد جامعه ات، دوست بدار آنچه برای خود و خانواده ات دوست می داری، و برای آنان نپسند آنچه برای خود و خانواده ات نمی پسندی، زیرا كه این حالت بهترین دلیل بر حق است، و كار رعیت و مردم را بهتر اصلاح می كند. 5- به منظور رسیدن به حق خود را در دریای گرفتاریها و سختیها فرو ببر و در راه خدا از سرزنش ملامت كنندگان مترس. 6- هر كس با تو مشورت كرد او را به راه خیر دلالت كن. 7- خود را الگوی مسلمانان نزدیك و دور قرار ده، امید است خداوند ما را در راه دین دوستان یكدیگر و محبت ما و شما را محبت اهل تقوا قرار دهد و شما را ثابت قدم بدارد تا با دوستی با همدیگر برادروار

بر تختهای عزت قرار گیریم. ای اهل مصر، فرمانروایتان را به خوبی كمك كنید و پیوسته وی را اطاعت كنید تا در بهشت به حضور پیغمبرتان برسید، خداوند ما و شما را بر آنچه رضای اوست یاری فرماید، درود و رحمت و بركتهای الهی بر شما باد. پس از آن كه امام (ع) بندگان خود را دستور دادند كه نفاق و دورویی نداشته باشند و كردار و رفتارشان همانند سخنانشان خوب و زیبا باشد، با فرق گذاشتن میان خود و دیگر پیشوایان، شنوندگان خود را به این مرحله نزدیك و متمایل و مجذوب كرد. منظور از پیشوای رستگار و دوست پیامبر، خودش و مراد از پیشوای تبهكار و دشمن پیغمبر معاویه است و خبر مشهور را به رسول خدا نسبت داد و از قول آن حضرت نقل كرده است و منظورش از منافق كوردل و دانشمند به زبان، معاویه و یارانش می باشد، و تمام این بیانات برای آن است كه مردم را به پیروی از خودش تشویق كند و از كمك و یاری كردن به دشمنش منصرف كند، و اما معنای روایت، امری است روشن كه مومن چون ایمان دارد، از او بیمی بر مسلمانان نیست مشرك را هم كه خداوند به خاطر شركش تا وقتی كه متظاهر به شرك باشد با پیشرفت اسلام و غلبه ی مسلمانان خوار و ریشه كن می كند و با تفاق مسلمین بر دوری كردن از او

، و دشمنی با وی و گوش ندادن به هر چه او می گوید، منزوی و خوار و زبونش می كند، تنها كسی كه بر مسلمانان بیم آن می رود، منافق است كه كفر را پنهان می دارد و تظاهر به اسلام می كند، احكام اسلام را می آموزد و با مسلمانان نشست و برخاست می كند و آنچه آنان می گویند، می گوید، اما كردار و اعمالش بر خلاف اسلام و مسلمین است، مسلمانان باید از او هراسناك باشند به دلیل این كه مسلمان نمایی و آمیزش او با ایشان باعث می شود كه به حرفهایش گوش دهند و با او همنشین شوند و مفتون ادعاهایش شوند و او را راستگو پندارند بدیهی است كه زبان آوری و توانایی كه بر ایجاد شبهه و گمراه كردن دارد، و می تواند مقاصد شوم خود را با كلمات زیبا بیارآید، موجب آن می شود كه بسیاری از مسلمانان تحت تاثیر قرار گیرند و منحرف شوند. ان افضل العفه الورع، ورع ملكه و خصوصیتی است جامع تمام كارهای نیك و از فروع صفت عفت می باشد، و چون همه ی فضایل در آن جمع است پس از همه ی آنها برتر و بالاتر است. و اخش الله فی الناس: از خدا بترس درباره ی ظلمی كه نسبت به مردم روا، داری و از این راه معصیت خدا را انجام دهی. و لا تخشی الناس فی الله، در هر عملی كه رضای خدا در آن است و تو می

خواهی انجام دهی از هیچ كس بیم مدار، تا مبادا وحشت و هراست از مردم، سبب شود كه دست از عبادت و اطاعت حق تعالی برداری. به امید توفیق از خداوند.


صفحه 724، 725، 725، 741.